اخبار موسيقي ايران: محمد رضا شجريان
گفتوگو با محمدرضا شجريان هنرمندي كه آواز ايراني را به بالاترين سطح خود رسانده، سختيهاي خاص خود را دارد. از گرفتن وقت براي گفتوگوي حضوري و اختصاصي گرفته تا انجام مصاحبه. در طول گفتوگو بايد همه حواست را جمع كني. وقتي سوالها را ميپرسي «با چشماني كه همواره سخن ميگويند» بهدقت نگاهت ميكند. امكان ندارد سوال را دو بار بپرسي يا با جملاتي ديگر تكرار كني. همان لحظه نخست، منظورت را ميفهمد و گاه ميان پرسش شروع به پاسخدادن ميكند و پاسخ درست همان چيزي است كه منظور مصاحبهكننده است. اين گفتوگو فرداي روز گشايش نمايشگاه سازهاي ابداعي محمدرضا شجريان در خانه هنرمندان صورت گرفت. در روز گشايش نمايشگاه، محمدرضا شجريان با اشتياق تمام سازهايش را به مردم معرفي كرد. چندين و چند بار و براي هر علاقهمندي سازها را توضيح داد. نمايشگاه تمام شد و شجريان در يكي از اتاقهاي خانه هنرمندان ميزبان خبرنگاران شد. وقتي خبرنگاران از او درخواست گفتوگوي اختصاصي ميكردند، با وسواسي كه همواره در هنر و رفتار اجتماعياش دارد، قرار گفتوگو را نهايي ميكرد. او در جزييترين رفتارهاي اجتماعياش نيز دقت ميكند. چند روز پيش سايت دلآواز كه اين روزها بر فعاليت خبري خود افزوده و فعالتر شده متن تكذيب يك گفتوگو با محمدرضا شجريان را در يك نشريه ورزشي منتشر كرد؛ گفتوگويي كه با آن روزنامه انجام نشده بود. قرار گفتوگو ساعت 11:30 بود اما ساعت 12پذيراي ما شد. وارد اتاق كه ميشويم، بابت نيمساعت تاخير عذرخواهي ميكند و با عباس كوثري عكاس روزنامه درباره نور مناسب براي عكاسي و جاي نشستن توافق ميكند. چشمش به گلدان بزرگ گوشه اتاق ميافتد. بلند ميشود و چند شاخهاي از آن را كه رو به زردي گراييده هرس ميكند. با خنده ميگويد سالهاست كه عاشق باغباني است. گفتوگو با محمدرضا شجريان با بحث درباره سازها شروع ميشود. از او در مورد ساز «باربد» جديدترين ساز ابداعياش ميپرسيم، سازي كه بيش از يك هفته نيست در زمره سازهاي ابداعي او قرار گرفته است كه در اينباره چنين توضيح ميدهد: «سالهاست عود را گوش ميكنم و حس ميكنم، آنچنان كه بايد و شايد نميتوانم به اين ساز دلبستگي پيدا كنم، با اين همه، زندگي من صداست. هم در ضبطها ما را اذيت ميكند و هم اينكه در تكنوازي آنچنان نميتواند نظر من را جلب كند. اين شد كه تصميم گرفتم، سازي نزديك به اين ساز درست كنم تا عودنواز يك رنگ صداي ديگر هم بشنود. استاد آواز ايران اين ساز جديد بربطگونه را، خواهر عود ميخواند چرا كه «دسته همان دسته است با همان سيمها و فواصل عود و تنها شكل بدنه آن با عود فرق ميكند و براي صفحه و زيركاسته آن نيز پوست تعبيه شده است كه همين وجه تمايزات سبب ميشود، باربد، رنگ صدايي متفاوت نسبت به عود پيدا كند.» شجريان در مورد صداي باربد، ويژگيهاي آن و همچنين عمده تفاوتش با بربط، اينچنين ميگويد: «خيلي سعي و دقت كردم كه وقتي با باربد آكورد ميگيريم، مثل عود، فالش نخواند و خوشبختانه همينطور هم شد و باربد خيلي ژوست و درست ميخواند. تهمورس پورناظري كه با آن مينواخت، خيلي با اين ساز راحت بود و ميگفت: «من هركاري كه بخواهم، ميتوانم با اين ساز انجام دهم.»
شجريان با اشتياق مقدمه سخنش را درباره «باربد» اينگونه به پايان ميرساند: «باربد در واقع همان عود است اما با رنگ صدايي متفاوت... امكانات اين ساز براي نوازنده بيشتر است تا بتواند احساسات خود را روي آن پياده كند و خوشبختانه آن طور كه ميخواستم، اين ساز انتظاراتم را برآورده كرده است.»اما گفتوگوي «شرق» با محمدرضا شجريان با اين سوال آغاز شد و با سوالهاي ديگر ادامه يافت.
جناب شجريان، در ماههاي اخير اين شايعه شنيده شده بود كه شما از ايران رفتهايد و ديگر باز نخواهيدگشت. فكر ميكنيد چه دليلي باعث شد كه اين شايعه مطرح شود؟
نه كنسرتي داشتهام نه آلبومي از من منتشر شده است. به خاطر همين متاسفانه در يك سال اخير تمام ارتباطهايم با مردم قطع شده بود. از طرفي تمام زندگي من در ارتباط با مردم خلاصه ميشود. هم ارتباط من با مردم و هم ارتباط مردم با من. اين قطعي ارتباط باعث شده بود مردم فكر كنند من از ايران رفتهام، در حاليكه من همينجا در ايران بودم. من به مردم نياز دارم و مردم به ديدن و شنيدن من. فكر ميكردند شجريان از ايران رفته است و ديگر نميتواند به ايران بازگردد. اين تصور اشتباه هم ناشي از اين بود كه همه چيز را سياسي كردهاند و مردم هم با همين مبنا فكر ميكنند. در حاليكه من هيچگاه سياسي نبودهام و همواره در كنار مردم زندگي كردهام. هنوز هم برخيها فكر ميكنند كه من ايران نيستم...
به موضوع سازهاي ابداعي شما بپردازيم. سازهاي جديد هنوز به طور جدي در اركسترهاي ايراني استفاده نميشود. به نظر شما به عنوان طراح و سازنده سازهاي جديد، آيا اين سازها قابليت اين را دارند كه در كنار ديگر سازهاي ايراني اركستري بزرگ مثلا در حد اركستر سمفونيك تشكيل دهند؟
ابتدا من مقدمهاي درباره سازهاي جديد بگويم. بعد به پرسش شما پاسخ ميدهم. برخي واكنشها كه نسبت به سازهاي جديد صورت ميگيرد، بيشتر از سوي سازسازهاي سنتي است. آنها از اينكه جايگاه سازشان مورد تهديد واقع شود، هراس دارند. در حاليكه اصلا چنين نيست. من معتقدم وقتي تعداد سازها بيشتر ميشود و رنگ و صداي سازها هم بيشتر ميشود، به تبع سليقههاي بيشتري هم سراغ موسيقي ميآيد و به موسيقي جذب ميشود. به عبارت ديگر با ساختن سازهاي جديد و ارايه آنها تعداد كساني كه علاقهمند به سازهاي سنتي هستند، كم نميشود. يعني ما شكارچي سازهاي سنتي و نوازندگان آنها نيستيم. آنها در كارشان ثابت هستند و حتي از ميان نسل جوان و نسل بعد هم كساني هستند و خواهند بود كه نوازندگي سازهاي سنتي را ادامه و پيگيري خواهند كرد؛ همچنان كه اكنون نيز دارند دنبال ميكنند. پس بايد بگويم نبايد اين نگراني از سوي نوازندگان سازهاي سنتي وجود داشته باشد. به نظرم بهتر است واكنشي هم نشان ندهند. چون براي اعتبار خودشان هم خوب نيست. بيشتر واكنشهايي كه صورت گرفته منطقي نداشته و از روي غرض بوده است. به نظرم با اين واكنشها كه از روي خيرخواهي نيست به جايگاه خودشان خدشه وارد ميكنند.
از سوي ديگر صدا مثل رنگ است. من بايد اين مثال را همواره تكرار كنم تا قضاوتهاي عمومي هم اصلاح شود. چون به طور معمول برخيها ناشيانه قضاوت ميكنند. همچنان كه رنگ بايد متنوع باشد و نقاش هم امكانات بيشتري از نظر رنگ داشته باشد تا آن تصوير و درونيات را كه ميخواهد، زيباتر ارايه كند، موسيقيدان هم به تنوع صدا و رنگ بيشتر ساز نياز دارد تا هدف خودش را بهتر منتقل و منظورش را زيباتر بيان كند.
بشر ذاتا دوست دارد حق انتخاب داشته باشد و براي همين دوست دارد گزينههاي بيشتري هم در اختيار داشته باشد تا به انتخاب نهايي خود برسد. ما ميخواهيم رنگهاي جديد و تازه را لابهلاي رنگهاي اصلي بچينيم. اين كمك ميكند كه رنگهاي اصلي هم جايگاه بهتري پيدا كنند. جاي هيچ نگراني هم وجود ندارد. سازهاي جديد هرگز نميتوانند جاي سازهاي قديمي را بگيرند. مثل اين ميماند كه يك خواننده بگويد ميخواهد جاي شجريان را بگيرد. من جايگاه خودم را دارم و او هم ميتواند فقط جايگاه خودش را داشته باشد و نميتواند من را نفي كند. دليلش هم اين است كه من سالها با مردم در ارتباط بودهام و مردم هم با من زندگي كردهاند و جايگاه من هم ميان مردم كاملا مشخص است. جايگاه او هم همينطور. ساز هم مثل همين موضوع است. ما نميتوانيم مثلا ساز تار را از موسيقي بيرون كنيم. اصلا مگر ديوانهايم كه تار را از صحنه خارج كنيم؟ ما نميتوانيم سازي را كه سالها اجرا شده و به اين درجه رسيده، بيرون كنيم. ما فقط ميخواهيم كنار آن ساز يك برادر يا يك خواهر بگذاريم. در اين صورت است كه در كار گروهنوازي ميتوانيم حد موسيقي را كمي بالاتر ببريم.
اما در پاسخ به پرسش شما بايد بگويم ما در سازهاي بادي اعم از برنجي و چوبي در حد اركستري مثل اركستر سمفونيك نيستيم. ما فقط ساز ني را داريم. جايگاه ني هم مشخص است كه كجاست. ني را نميتوانيم مثل تعداد زياد سازهاي برنجي و چوبي كنار هم قرار دهيم. بخش مهمي از يك اركستر سمفونيك هم سازهاي بادي هستند. بنابراين در سازهاي بادي نميتوانيم خودمان را با آنها مقايسه كنيم. ما فقط ميتوانيم خودمان را در بخش سازهاي كششي و مضرابي با اركستري مثل اركستر سمفونيك مقايسه كنيم. البته رقابتي هم در ميان نيست. در حدي كه بتوانيم رنگآميزي اركستر را از نظر صداها افزايش دهيم، ساز جديد ساختهايم. در اين ميان وسعت صداها هم مد نظر بوده است. از بمترين صدايسازي مثل كنترباس شروع كردهايم تا به بالاترين صداي سوپرانو در اكتاو هفتم تا هشتم پيانو برسيم. اين وسعت صدا اكنون در سازهاي من قابل دسترسي است. پيش از اين وجود نداشت. مثلا ساز تار را نگاه كنيد. كاملا مشخص است كه از يك حد فراتر نميرود. عود هم كه بمترين صدا را در سازهاي ايراني دارد، باز هم از يك حد معين فراتر نميرود، اما در سازهاي جديدي كه ساختهام به محدوده صوتي فراتر رسيدهام. با توجه به وجود اين خلأ در محدوده صوتي سازهاي ايراني بايد سازهاي جديد به وجود ميآمد. من هم بر همين اساس اين سازها را ساختم تا وسعت صداي اركسترها و حجم آنها بالاتر رود. اين باعث ميشود تا آهنگساز هم امكانات بيشتري در اختيار داشته باشد و بتواند آن هدفي را كه ميخواهد، با اين صداها ارايه كند. به يقين اين سازهايي كه تا الان داشتيم، هرگز نميتواند يك رهبر اركستر را راضي نگه دارد. نياز به صداها و رنگهاي جديد در اركسترهاي ما احساس ميشد تا يك رهبر اركستر بتواند با آنها يك اثر قوي از نظر وسعت صدا و رنگآميزي اركستر ارايه دهد.
برخيها اين نقد را وارد ميكنند كه سازهاي جديد شما صرفا تغيير گرافيكي سازهاي مشابه غربي است. به اين معنا كه فقط گرافيك سازها تغيير يافته و صداي جديدي شنيده نميشود. نظر خودتان در اينباره چيست؟
اساسا بايد اين سوال را مطرح كرد كه موسيقي جز صداها چه معنايي دارد؟ از يك گام و فواصل معين شروع ميشود. خب اگر اينطور است كه ميگويند پس بايد به كمانچه هم بگوييم ويلن. چون سيم ويلن در آن به كار برده ميشود. به اين ترتيب كمانچه سوپرانو همان ويلن سوپرانو است و كمانچه آلتو همان ويلن آلتو. پس اساسا چرا كمانچه در اركسترهاي ايراني استفاده ميشود. بياييد آن را از اركسترها بيرون بيندازيم و از ويلن استفاده كنيم. خب كاري را كه كمانچه ميكند، ويلن هم ميتواند انجام دهد. تازه پوزيسيونهايي در ويلن وجود دارد كه اجراي آنها با كمانچه دشوار است. اين اظهارنظر يا مغرضانه است يا ناآگاهانه. از دو حالت خارج نيست. يا موزيسيني است كه صرفا اجراي موسيقي خودش را بلد است و نسبت به صدا و موسيقي فرافكني ميكند يا متعصب است كه همه گونههاي ديگر موسيقي را رد ميكند و فقط از يك نوع موسيقي دفاع ميكند كه خودش آن را اجرا ميكند. خيلي از اين اهالي موسيقي آدمهاي بستهاي هستند كه با هر نوع نوگرايي مخالفت ميكنند. ما با آنها كاري نداريم. اساسا جامعه با آنها كاري ندارد. مگر جامعه منتظر است كه اينها برايش نسخه بپيچند. جامعه همواره راه خودش را ميرود و كاري به كار متعصبها ندارد. 50 سال است كه من بيش از هر موزيسين ديگري با صدا زندگي ميكنم، دقيقتر اگر بگويم 68 سال است كه با صدا زندگي ميكنم يعني از سهسالگي. در اين مورد مدعي هستم. هيچكس به اندازه من صدا را نميشناسد. چون من با صدا زندگي كردهام. با صدا ميخوابم و با صدا بيدار ميشوم. هيچ موزيسيني، نه از نظر سني و نه از نظر وسعت كار به اندازه من با صدا آشنايي ندارد. اين رنگهاي جديد در كنار رنگهاي قديمي براي موسيقي ما ضروري است. ما به آنها و كاربردشان نياز داريم تا بتوانيم در اركسترهايمان به صداي جديدي برسيم.
آيا صداي سازهاي جديد در سازهاي غربي غيرقابل دسترس است؟
خير. با سازهاي غربي هم قابل دسترس است اما من اتفاقا براي پاسخ به احساس نياز آنهايي كه نسبت به حضور سازهاي غربي مثل پيانو و ويلن و... در اركسترهاي ايراني مشكل دارند، سازهاي جديد ساختهام. مثلا همين آقايان كه اين ايرادها را مطرح ميكنند با سازهاي غربي مثل كنترباس و ويلنسل و ويلن مشكل دارند. دوست ندارند اين سازهاي غربي در اركسترهاي ايراني حضور داشته باشند اين موزيسينها نسبت به سازهاي سنتي تعصب دارند، اما بايد به آنها بگويم اين سازها آن وسعت لازم را ندارند. همينها هستند كه بر تكنوازي و رديف در موسيقي ايراني اصرار ميورزند. يكسري رديفدان زندگي موسيقايي بسياري را به رديف منحصر كردهاند. در صورتيكه من معتقدم رديف يكهزارم از تواناييهاي موسيقي ما نيست. رديف بخش زيبايي از جملات موسيقي ماست و بس اما آيا موسيقي ايراني فقط بايد در چارچوب رديف منحصر بماند؟ اگر پاسخ مثبت است مثل اين ميماند كه بگوييم بهترين شعر فارسي را حافظ گفته است. يعني هيچكس نبايد شعر بگويد و كتاب شعر چاپ كند چون حافظ بهترين شعرها را گفته است. چنين چيزي اصلا درست نيست. بله؛ حافظ يكي از بهترين نمونههاي شعر را سروده است اما آيا ديگر شاعراني چون نيما حق ندارند شعر بسرايند؟ پاسخ من به اين افراد هم اين است كه موسيقي ما فقط رديف نيست كه آنها مدام از آن دفاع ميكنند. ضمن حرمت به رديف و اينكه رديف بخش بسيار زيبايي از موسيقي ايراني است، بايد بگويم نبايد خودمان را محصور در رديف ببينيم. به عبارت ديگر كسي كه ميخواهد ادبيات شعري ايران را بشناسد، بايد حافظ و شعرهايش را هم بشناسد. درست مثل موزيسين كه بايد رديف را هم بشناسد. موزيسين نبايد خود را در رديف زنداني كند. اگر خود را گرفتار رديف ميكند، به اين دليل است كه خلاق نيست و نوآوري ندارد. اينچنين ميشود كه هركس ميخواهد نوآوري بكند، دست به قلم ميشوند و انتقاد ميكنند. من جامعهام را ميشناسم. اين جامعه با متعصبان، كاري ندارد. راه خودش را ميرود. من با جامعهام حركت ميكنم كه به سازها و صداهاي جديد نياز دارد، هرچند اين صداها نزديك به هم هستند. صداي ويلن و كمانچه از نظر خيليها شبيه به هم است اما من فكر ميكنم بين صداي اين دو ساز ميتوان بسياري صداي جديد گذاشت كه نه كمانچه باشد و نه ويلن. آدم معمولي نميتواند فاصله اين صدا را درك كند و تشخيص دهد. فقط كساني متوجه اين تفاوت ميشوند كه گوش حساس به صدا دارند و با صدا زندگي كردهاند. ما مگر فقط يك نوع رنگ آبي داريم؟ هزاران نوع رنگ آبي هست كه با هم فرق دارند. يكي قرمزش كمي بيشتر است و ديگري كمي كمتر. همين تفاوتهاي ريز و كوچك براي تنوع صوتي كافي است. به نظرم اين رنگ صداهاي جديد در كنار صداهاي قديم ميتواند صداهاي بسيار زيبايي توليد كند. توصيه ميكنم اينقدر درباره كارهاي جديد موضع نگيرند. همين موضعگيريها باعث شده افراد جواني كه مايل به نوآوري هستند، از خلاقيت دست بكشند. اين كار باعث شده همه استعدادها و خلاقيتهاي ما در نطفه خفه شوند. چرا؟ چون استادي كه خيلي هم معروف بوده، از نوآوريها به عنوان مسخرهبازي ياد كرده است، اما نبايد از هيچكس واهمه داشت. بايد راهي را برويم كه فكر ميكنيم درست است. من سليقه مردم را ميشناسم و ميدانم كه متاع كفر و دين بيمشتري نيست، اما همه چيز زمان ميخواهد. سازهاي جديد هم براي معرفي شدن به زمان نياز دارد. نبايد من خودم بگويم كه سازها خوب هستند. هنرمندان و نوازندگان بايد اين سازها را بنوازند و در مورد آن نظر بدهند. بعد از نواختن اين ساز، نوازندگان متوجه ميشوند كه با اين ساز ميتوانند نغماتي را اجرا كنند كه با ساز قبلي نميتوانستند. بعدها متوجه ميشوند كه سبو يا صُراحي ميتواند نغماتي را اجرا كند كه كمانچه توانايي اجراي آنها را ندارد. طبيعي است كه سازهاي جديد لهجهاي دارند كه قديميها ندارند. ما هم همين را ميخواهيم. همينكه اين موضوع توجه هنرمند را به خود جلب كند، براي ما كافي است.
با توجه به اينكه عنوان شده سفارش ساخت سازهاي جديد هم پذيرفته ميشود آيا اين سازها در حال حاضر قابليت توليد انبوه را دارند؟
كارگاه ما همين حالا هم استعداد اين را دارد كه سازها را به توليد انبوه برساند. در حد امكانات ميتوانيم به كمك يك سازساز خوب و چند همكار و البته با نظارت خودم سفارش ساخت بگيريم. در حد نياز ميتوانيم پاسخگو باشيم. البته بايد نظارت بيشتري هم صورت گيرد. بالاخره مهر شجريان بر سازها ميخورد و اعتبارش هم بايد حفظ شود.
آيا براي نظارت زمان كافي در اختيار داريد؟
بالاخره اگر هم نداشته باشم، بايد وقت بگذارم. اگر تعداد زياد بخواهند در عرض دو تا سه ماه ميتوانيم بسازيم و عرضه كنيم.
جناب شجريان شما در چند سال اخير در گفتههايتان به طور ويژه بر بحث سنت و اصالت در موسيقي ايراني تمركز كردهايد. همواره عنوان كردهايد كه اصالت هنر بايد حفظ شود اما سنت بايد تغيير كند. گاهي نيز موضعگيريهاي تندي عليه سنت داشتهايد. از طرف ديگر آخرين سندي كه از شكلگيري موسيقي ايراني داريم، به دوران قاجار بازميگردد. يعني زمان خيلي زيادي از شكلگيري آن نميگذرد. با وجود اين به نظر شما آيا ميتوان از موسيقي ايراني به عنوان موسيقي «سنتي» ياد كرد؟
ابتدا بايد تعريف مشخصي از سنت و اصالت ارايه دهيم. گامهايي كه در گوشههاي مختلف موسيقي ايراني داريم، تعيينكننده اصالت موسيقي ما هستند. مثلا برخي گامها تعيينكننده دستگاه ماهور هستند كه خروج از آن گامها، ما را از ماهور نيز خارج ميكند. اين يك تعريف كلي از اصالت موسيقي ماست، اما سنت فرمي از اين اصالت است كه جامعه در نسلهاي مختلف آن را به صورتهاي مختلف تغيير ميدهد. يعني هر پديدهاي وقتي به جايي رسيد كه همه به سمت آن رفتند و به آن گرويدند، شكل سنت به خود ميگيرد. مثلا برخي سنتهاي عروسي كه قبلا وجود داشته، اكنون ديگر وجود ندارد اما به جاي آن سنتهاي جديدي شكل گرفته است. ما اگر بخواهيم سنتهاي دو هزار سال پيش را حفظ كنيم و ادامه دهيم به آدمهاي عقبافتاده ماقبل تاريخ تبديل ميشويم. جوانان در هر نسلي سنتهاي جديد خودشان را ساختهاند. به اين معنا كه گذشته خودشان را آموختهاند و ديواري را شكستهاند و از آن به بيرون جهيدهاند. بر پايه همين هم سنت جديدي ساختهاند. هر زمانهاي بر پايه اصالتها سنتهاي جديد خود را ميسازد. ما نبايد در سنتهاي قاجار درجا بزنيم. چون جامعه هيچگاه درجا نميزند. موسيقي جامعهاي كه با سرعت زياد پيش ميرود، نميتواند قاجاري باشد. متاسفم كه بگويم بخشي از موسيقي امروز ما هم به موسيقي پامنقلي تبديل شده است و دوست دارد در رخوت و آرامش به سر برد. اين نوع موسيقي اكنون ديگر جوابگو نيست. جامعه امروز ما به حركت و تحرك نياز دارد. جوانهايي هم هستند كه امروز موسيقي پرانرژي را دنبال ميكنند. ضمن اينكه همين جواني كه با نوآوري موسيقي ميسازد، سنتها را هم به خوبي ميشناسد اما زمان به او اجازه نميدهد كه در سالهاي قبل حركت كند. به يقين جوانهاي 30سال بعد هم سنتهاي فعلي را تغيير ميدهند و سنتهاي جديد ميسازند. ما نميتوانيم روند تاريخي و فرهنگي و هنري جامعه را از آن بگيريم. اين حق جامعه و جوانان است كه همهچيز را خودش انتخاب كند. بايد به اين انتخابها احترام گذاشت. حالا عدهاي بيايند و بگويند اين راه فنا است. خير؛ اين راه فنا نيست. اين راه ارتقاي بشر است كه با سرعت دارد به زندگي خودش ادامه ميدهد. وقتي فرم زندگي عوض ميشود در پي آن روحيات هم تغيير مييابد. اينها چيزي است كه كمتر به آن توجه ميشود. وقتي سرعت زندگي بالا ميرود، سرعت موسيقي هم بايد بالا برود. فردي كه با سرعت حرف ميزند، موسيقياش هم سرعت بالايي دارد. يا شخصي كه يكخط درميان سخن ميگويد، موسيقياي شبيه به حرف زدنش توليد ميكند. من و برخيها كه سنت 50 سال پيش را حفظ كردهايم، براي نسلهاي آينده اين كار را انجام دادهايم. اين كار را كردهايم كه از دل آن سنتهاي جديد شكل بگيرد. پس موسيقي اصيل در هر زماني سنتي جديد براي خود توليد ميكند. درست مثل چرخه كندوي عسل... با اين تعاريف از سنت و اصالت بله؛ ميتوان به موسيقي ايراني پسوند «سنتي» هم اطلاق كرد.
آقاي شجريان چه سنتهايي در زندگي شخصي خودتان وجود داشته كه آنها را شكسته و تغيير دادهايد؟
زندگي شخصي هر كس تحت تاثير جامعهاي است كه در آن زندگي ميكند. همواره با آن پيش ميرود اما درباره خودم بايد بگويم امروز مطلقا آن آدم متعصبي نيستم كه در دوران جواني بودم. هميشه گفتهام كه تعصب، خامي است. از تجربههايي كه در زندگي داشتهام، آموختهام كه آن تعصبها به معناي خامي است. يعني من فقط يك چيز را بلدم و چيز ديگري نميدانم. تعصب درست به اين معناست كه جلوتر از بيني خودت را نبيني. اگر افق ديد را كمي فراتر ببري، ديگر نميتواني تعصب داشته باشي. اگر واقعيتهاي جامعه را در نظر داشته باشي، ديگر نميتواني متعصب باشي. واقعيتهايي كه در سياست، فرهنگ و هنر و... وجود دارد. با تعصب بودن به معناي جداكردن خود از ديگران و جامعه است. بنابراين نبايد دگم بود بايد واقعگرا بود. تنها تعصبي كه در زندگي دارم، اين است كه با آدم دروغگو نميتوانم زندگي كنم و در اين مورد اتفاقا دگم هستم. خودم هم هيچگاه دروغ نميگويم. انسان با هر شكلي و هر ديني و هر مليتي ارزش دارد. براي من سياه و سفيد يا ايراني و غيرايراني با هر اعتقاداتي تفاوتي نميكند. آنچه براي من مهم است، خود انسان است. انسان كه در هر لباسي ارزش دارد. من نيز خود انسانم و براي انسانها ارزش قايلم. اكنون با اين طرز تفكر زندگي ميكنم و پيش ميروم، در حاليكه در جواني اصلا اينگونه فكر نميكردم. تفكر فعلي من ناشي از تجربههايي است كه در زندگي داشتهام. به خاطر همين است كه اگر اكنون اين موضوع را به يك جوان بگويي به سختي قبول ميكند، شايد هم نپذيرد اما به يقين پس از 30 سال به تفكري ميرسد كه من اكنون رسيدهام. بيغيرت نشدهام اما متعصب هم نيستم. معتقدم همواره بايد واقعيتها را دريابيم، به آن احترام بگذاريم و با وفق دادن خود با اين واقعيات زندگي و حركت كنيم.
منبع: روزنامه شرق
نظرات شما عزیزان:
سلام دوست من
لینک باکس فیری باکس عضو میپذیرد.
اگر مایل بودی در لینک باکس عضو بشو کد لینک باکس رو بزار تو وبت و لینکت رو ارسال کن تا پس از بررسی تایید بشه و آمار سایتت افزایش پیدا کنه.(کلا 2 دقیقه وقت میگیره)
طریقه عضو شدن:
اول کد وارد لینک باکس شوید و قسمت بالای لینک باکس که نوشته دریافت کد لینک باکس کلیک کنید
کد را دریافت کنید و در ویرایش قالب خود قرار دهید
و بعد باره وارد باکس شده و عضو شودید و لینک ارسال کنید
بازدید روزانه ما بالای 35000 بازدید در روزه
راستی هر روز می تونی 4لینک ارسال کنیدکنی
و میتونی یه بنر در بنر دونی لینک باکس داشته باشی که به نمایش در بیاد
هر ماه مسابقه بین عضا برگذار میشود و هم جایزه داده میشه
www.freebox2.ir
منتظر لینک شما هستم